مذهبی
خدایا! این عزت برای من بس است که تنها تو فقط خدای من باشی . و این ذلت برای من بس است که تو را نداشته باشم و تو مرا به خود واگذاری. خدایا تویی که آفریدی ما را . پس به نام تو که خــــــــــــدایــــــــی!!!!!!! امیدوارم از وبلاگم خوشتون بیاد. سال نو رو به شما وبه همه ی هم وطنان عزیزم تبریک میگم امیدوارم سال خوبی رو داشته باشید. خواهرم! اقیانوس دل مردان ساحل ندارد و از ژرفای مهیب برخوردار است. پس مبادا آن را به موج آوری که در ناآرامی آن خطرها نهفته است. پس با پوشیدگی خود آرامش مردان را پاس دار تا خود در آرامش بمانی و نیک بدان که چادر هر زن مومن پرجم امنیتی است که به دل های اهل ایمان آرامش می بخشد و چون جلوه گری کند وجود او به یک مرکز ناامنی در جامعه مبدل شود. بابا دیگه جراحی بینی و بوتاکس و غیره ور افتاد دختر برای حل مسئله استاد رفت پای تخته;لبه چادرش روی زمین کشیده میشد اوضاع خیلی خوبه دختره با نامزدش تا دم دانشگاه میره داخل دانشگاه با n نفر داداش جونم اوضاع حرف نداره داداش اوضاع خیلی قشنگه داداش شما رشادت کردین ولی جومونگ شد سنبل رشادت….. داداش قویترین مرد جهان رو یه نوجوان ۱۷ ساله کشت.. داداش یه مـــــــادر چندتا بچه رو نگه میداره آخ نمیگه داداش دختر سرزمینت تو سن کم داره کار میکنه که شما به خاطر داداش سالی چند تا از این حادثه ها داریم… یه مرد زن و بچه اش رو تو اسید سوزوند داداش تو مصرف مواد مخدر اول شدیم… داداش این بچه تو سرما خوابش برد میبینی شهر چقدر ساکته؟؟؟ داداش اوضاع خیلی بهتر از ایناست به قول اون خواننده شهــــــــدا شرمنده ایم ..... ثبت نام می کردن واســـه اردوهای راهـــیان نور... من و چند تا از بچه ها که تا حالا نرفته بودیم با ریحانه(یکی از همکلاسیام) که یه بار رفـــته بود صحبت می کردیم...ریحانه از حال و هوای اونجا و فضای معنویش برامون گفت و اینکه کلی از بچه ها بعد از برگشتن از اونجا متحول شدن و حتی ظاهرشون تغییر کرده و بعضی هاشون چادری شدن... نیلوفر(یکی از هم کلاسیام) که حـــجاب خوبی هم نداره شــــروع کرد به مســــخره کردن... می گفت هرکی میره اونجا جوگیر میشه و میره تو فاز معنویت و یکی دو هفته بعد دوباره میشه مثل قبل!!!! هانیه می گفت فقط واسه تنوع ثبت نام کرده و برای اینکه اردوی متفاوتیه و شبیه سربازیه!!! خیلی دوس داشــــتم تو اردو هانیه رو ببینم ولی از اونجایی که تعــدادمون خیــــلی زیاد بود و دَه تا اتوبوس بودیم،نشـــد که ببینمش. بعد از اردو و بعد از تعطیلات نوروز۹۱ هانیه رو دیدم که نسبتا" حجاب بهتری داشت و از وضع قبلی یه کم بهتر شده بود...بلافاصله قبل از سلام گفت فاطمه منم جوگیر شدم ولی چند روز دیگه میشم همون هانیه ی قبلی! منم یه لحظه سکوت کردم و بحثو عوض کردم...از این قضیه حدود هفت ماه میگذره تا اینکه چهارشنبه هفته ی قبل توی یه مغازه دیدمش... باورم نمی شد!!!! هانیه چادری شده بود... دویدم سمتش...بغلش کردم - وای هانیه جونم...چقدر ناز شدی...چقدر بهت میاد... هانیه با یه کمی مکث گفت: فاطمه می خوام مثل تو شم...می خوام تا همیشه جوگیر بمونم... +++ گـاهی جوگیر شدن خـــوبه +++ مثلِ درختا که تو پایـیز جوگیر می شـن مثـلِ حس و حالِ مـا آدما وقـتی که پاییـز میـآد(! ) ظاهر زیبا فقط چند سال دوام می آ ورد اما شخصیت زیبا یک عمر باور کن شخصیت بالاتر به خودنمایی بیشتر نیست یادت رفته دیروز پا به پا ی مردان می جنگیدی ؟ نه با تفنگ ؛ با اسلحه ای دیگر، با چادرت... امروز که ... چه زود خودت را گم کردی ... مردان جامعه ی من نیاز به زنی دارند که معلم عاطفه باشد نه عروسک خیمه شب بازی کمی آهسته تر ، به کجا چنین شتابان؟؟!!! بهشت را به بها می دهند نه به بهانه انتخاب باخودت است بله با خودت... راه خدا یا راه شیطان؟ بهشت یا جهنم؟ ۱-حجاب یعنی من مجهز به آنتی ویروس هوس و وسوسه هستم
از این به مردم تو چششون نگین می کاران تا چششون برق بزنه:|
بچه ها به شریفی بسپریم لازم نیس امروز کلاس جارو بزنه(خنده کلاس)
دختر خیلی جدی و اروم برگشت و رو به پسر گفت:
پس کی میخواد تو رو جمع کنه!؟
(همون صداها این بار بلندتر خندیدن!!)
در روزگاری زندگی میکنیم کـه:
هَرزگی “مـُـــــد” اســت !
بی آبرویــی “کلاس” اســـت !
مَســـــتی و دود “تَفـــریــح” اســـت !
رابطه با نامحرم “روشــن فکــری” اســت !
گــُـرگ بــودن رَمـــز “مُوفقیت” اســـت !
بی فرهنگی “فرهنگ” است !
پشت به ارزش ها واعتقادات کردن نشانه “رشد ونبوغ” است !
بانوی باحجابی داشت در یکی از سوپرمارکتهای زنجیره ای در فرانسه خرید میکرد؛ خریدش که تمام شد برای پرداخت رفت پشت صندوق. صندوقدار زنی بی حجاب و اصالتا عرب بود. صندوقدار نگاهی از روی تمسخر به او انداخت و همینطور که داشت بارکد اجناس را میگرفت اجناس او را با حالتی متکبرانه به گوشه میز می انداخت. اما خانم باحجاب که روبنده بر چهره داشت، خونسرد بود و چیزی نمیگفت و این باعث میشد که صندوقدار بیشتر عصبانی شود!
بالاخره صندوقدار طاقت نیاورد و گفت : « ما اینجا توی فرانسه خودمون هزار تا مشکل و بحران داریم و این نقابی که تو روی صورتت داری یکی از همین مشکلاته که عاملش تو و امثال تو هستید! ما اینجا اومدیم برای زندگی و کار، نه برای به نمایش گذاشتن دین و تاریخ! اگه میخوای دینت رو نمایش بدی یا روبنده به صورت بزنی برو به کشور خودت و هر جور میخوای زندگی کن! »
خانم محجبه اجناسی رو که خریده بود توی نایلون گذاشت، نگاهی به صندوقدار کرد… روبنده را از چهره برداشت و در پاسخ خانم صندوقدار که از دیدن چهرهٔ اروپایی و چشمان رنگین او جا خورده بود گفت: « من جد اندر جد فرانسوی هستم… این دین من است و اینجا وطنم… شما دینتان را فروختید و ما خریدیم. »
جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی مؤدبانه گفت :
ببخشید آقا! من می تونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟
مرد که اصلاً توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت، یقه جوان را گرفت و عصبانی، طوری که رگ گردنش بیرون زده بود، او را به دیوار کوفت و فریاد زد : ”مردیکه عوضی! مگه خودت ناموس نداری؟ … می خوری تو و هفت جد و آبادت … خجالت نمی کشی؟ …”
جوان امّا، خیلی آرام، بدون اینکه از رفتار و فحش های مرد عصبی شود و عکس العملی نشان دهد، همانطور مؤدبانه و متین ادامه داد :
“خیلی عذر می خوام! فکر نمی کردم این همه عصبی و غیرتی بشین، دیدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه میکنن و لذت می برن، من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم … حالا هم یقمو ول کنین، از خیرش گذشتم!”
مرد خشکش زد … همانطور که یقه جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد …
پسره ۲۷ سالش بود ۶ سال بود نامزد بود یکی رو میخواست
بهش کار ندادن بابای دختره داد به یه نفر دیگه پسر دایم خودشو کشت
پدر بزرگش سالی ۲بار مکه میره ولی یه بار نیومد دست نوه اش رو بگیره.
داداشی اوضاع خیلی عالیه
دیگه هم هست
داداش اوضاع یک یکه
مدیر عامل باشگاه به بازیکناشون هواپیما میخواد بده
داداش اوضاع از این بهتر نمیشه
پسرای سرزمینت ابروهاشونو برمیدارن مثل دخترا
داداش این مرد با سنش به خاطر اینکه پیش زن و بچه اش
شرمنده نشه شبا هم کار میکنه
اما چندتا بچه یه مـــــــادر رو نگه نمیدارن..
آسایش اینا از خودتون گذشتین
چشمای زنش جفتش از کاسه دراومد.
هیچکی توجه نمیکنه….
…<<همه چی آرومه من چقدر خوشبختم>>…
داداش به خدا خسته شدم از این شهر و هوای آلودش
یکی از دوستای بی حجابش می خواد مسخرش کنه
می گه تازه گی ها دیوانه ها خودشون رو جلد می کنند
همه می خندند دخترباحجاب در جوابش می گه
تا حالا دیدی ا رو پیکان 48 چادر بکشن؟
این بار هم می خندند اما این بار....
2-به زلفانت بیاموز که بیرون ارزش دیدن ندارند.
3-کس غنچه نهان شده دربرگ را نچید/ از بی حجابی است اگر عمر گل کم است.
4- حجاب نیمی از ایمان است.
5-اصالت زن مسلمان عفت اوست که حجاب مهمترین رکن آن است.
:ادامه مطلب:
نوشته شده در شنبه 26 بهمن 1398ساعت
16:15 توسط زینب السادات|
نوشته شده در چهار شنبه 5 فروردين 1394ساعت
15:26 توسط زینب السادات|
نوشته شده در شنبه 22 آذر 1393ساعت
20:42 توسط زینب السادات|
نوشته شده در شنبه 22 آذر 1393ساعت
20:42 توسط زینب السادات|
نوشته شده در جمعه 20 تير 1393ساعت
16:57 توسط زینب السادات|
پسر یه چشمک به دختر پشت سری انداخت روشو برگردوند و با نیشخندی گفت:
نوشته شده در جمعه 20 تير 1393ساعت
16:7 توسط زینب السادات|
نوشته شده در شنبه 26 بهمن 1392ساعت
16:9 توسط زینب السادات|
تفاوت دین داری
نوشته شده در شنبه 26 بهمن 1392ساعت
16:3 توسط زینب السادات|
آقا ببخشید! من می تونم به خانومتون نگاه کنم؟
نوشته شده در شنبه 26 بهمن 1392ساعت
16:2 توسط زینب السادات|
نوشته شده در شنبه 26 بهمن 1392ساعت
15:59 توسط زینب السادات|
نوشته شده در شنبه 26 بهمن 1392ساعت
15:56 توسط زینب السادات|
نوشته شده در شنبه 26 بهمن 1392ساعت
15:45 توسط زینب السادات|
یه روز یه دختر با حجاب می ره دانشگاه
نوشته شده در شنبه 26 بهمن 1392ساعت
15:44 توسط زینب السادات|
نوشته شده در شنبه 26 بهمن 1392ساعت
15:42 توسط زینب السادات|
نوشته شده در شنبه 26 بهمن 1392ساعت
15:32 توسط زینب السادات|